معنی تحت الامر

فرهنگ فارسی هوشیار

تحت الامر

زیرفرمان تحت امر


حمله الامر

امر برندگان: ((وکسی که حمله الامر باشند پیش خویش همیدار خ))


جمله الامر

سخن کوتاه خلاصه فیالجمله: ((جمله الامر باخواص عمل نام نامصفی نمی شاید. )) (خاقانی)


نافذ الامر

فرمانروا آنکه حکمش مطاع است نافذ امر: کرده شاه از در ستی قلمش نافذ الامر جمله عجمش. (نظامی)

فرهنگ معین

تحت الامر

(تَ تَ لْ اَ) [ع.] (ق مر.) زیر فرمان، تحت امر.


تحت

(تَ) [ع.] (ق.) زیر، پایین.

حل جدول

تحت الامر

زیر فرمان


تحت

پایین و زیر

فارسی به عربی

تحت

تحت

عربی به فارسی

تحت

درزیر , پایین , مادون , زیر , در زیر , از زیر , پایین تر از , روی خاک , کوچکتر , پست تر , زیرین , پایینی , پایین تر , تحتانی , تحت نفوذ , تحت فشار , تحت , پایین تراز , کمتر از , تحت تسلط , مخفی در زیر , کسری دار , کسر

لغت نامه دهخدا

تحت

تحت. [ت َ] (ع مص) نشستن مردی فرومایه در جایگاهی حقیر. (از قطر المحیط).

تحت. [ت َ] (ع اِ، ق) زیر. ضد فوق. ظرف آید و اسم. و چون اسم باشد مبنی بر ضم بود، گویند: مِن ْ تحت ُ. ج، تحوت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (قطر المحیط). نام یکی از جهات ششگانه است، نقیض فوق. (از قطر المحیط). زیر. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). جهت زیر. مقابل فوق. (فرهنگ نظام). گاه ظرف است، چنانکه گویند: هذا تحت َ هذا و گاه اسم باشد وآنگاه مبنی بر ضم است و گویند: مِن ْ تحت ُ. (از قطر المحیط). و صاحب اقرب الموارد گوید: چون از اضافه فک شود مبنی بر ضم باشد: له ُ ما فی السموات ِ و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت َالثری ̍. (قرآن 6/20). یوم َ یغشیهم ُ العذاب ُ مِن ْ فوقهم و مِن ْ تحت ِ ارجُلهم و یقول ُ ذوقوا ماکنتم تعملون. (قرآن 55/29).
نور او در یمن و یسر و تحت و فوق
بر سر و بر گردنم مانند طوق.
مولوی (مثنوی).


قحاح الامر

قحاح الامر. [ق ُ حُل ْ اَ] (ع اِ مرکب) اصل کار و خالص و بی آمیغ آن. (آنندراج) (ناظم الاطباء).

فرهنگ عمید

تحت

زیر، پایین،

مترادف و متضاد زبان فارسی

تحت

اسم پایین، دون، ذیل، زیر، سفل، فرود، فروسو،
(متضاد) بالا، فراز، فوق

معادل ابجد

تحت الامر

1080

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری